goohardasht.com/ehsanmahdavi74
در میان بنی اسرائیل عابدی بود. وی را گفتند:� فلان جا درختی است و قومی آن را می پرستند� عابد خشمگین شد، برخاست و تبر بر دوش نهاد تا آن درخت را برکند. ابلیس به صورت پیری ظاهر الصلاح، بر مسیر او مجسم شد، و گفت:� ای عابد، برگرد و به عبادت خود مشغول باش!� عابد گفت:� نه، بریدن درخت اولویت دارد� مشاجره بالا گرفت و درگیر شدند.
عابد بر ابلیس غالب آمد و وی را بر زمین کوفت و بر سینه اش نشست. ابلیس در این میان گفت:
�دست بدار تا سخنی بگویم، تو که پیامبر نیستی و خدا بر این کار تو را مامور ننموده است، به خانه برگرد، تا هر روز دو دینار زیر بالش تو نهم؛ با یکی معاش کن و دیگری را انفاق نما و این بهتر و صوابتر از کندن آن درخت است�؛ عابد با خود گفت :� راست می گوید، یکی از آن به صدقه دهم و آن دیگر هم به معاش صرف کنم� و برگشت.
بامداد دیگر روز، دو دینار دید و بر گرفت. روز دوم دو دینار دید و برگرفت. روز سوم هیچ نبود. خشمگین شد و تبر برگرفت. باز در همان نقطه، ابلیس پیش آمد و گفت:�کجا؟� عابد گفت:�تا آن درخت برکنم�؛ گفت�دروغ است، به خدا هرگز نتوانی کند� در جنگ آمدند. ابلیس عابد را بیفکند چون گنجشکی در دست! عابد گفت: � دست بدار تا برگردم. اما بگو چرا بار اول بر تو پیروز آمدم و اینک، در چنگ تو حقیر شدم؟�
ابلیس گفت:� آن وقت تو برای خدا خشمگین بودی و خدا مرا مسخر تو کرد، که هرکس کار برای خدا کند، مرا بر او غلبه نباشد؛ ولی این بار برای دنیا و دینار خشمگین شدی، پس مغلوب من گشتی�
دمی با فاطمه زهرا (س) , ام ابیها
چگونه انرژی منفی را از خود دور کنیم
با انتخاب دسر مورد علاقهتان شخصيت وجوديتان را كشف كنيد
180459 بازدید
3 بازدید امروز
22 بازدید دیروز
543 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian